Emo.girl
لحظه های باتو بودن
پاییز برای بعضی ها دل انگیز است و برای بعضی ها غم انگیز...فصل باریدن اشکها...فصل تنهایی قدم زدن روی برگهای نارنجی...این روزها هوای دلم پاییزیست... حکایت من...حکایت کسی است که عاشق دریا بود اما قایق ندشت...دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت...حکایت کسی است که زجر کشید اما ضجه نزد...گریه کرد اما اشک نریخت...حکایت من حکایت کسی است که پر از فریاد بود اما سکوت کرد...!!! ای کاش می توانستم سوار بر برگ های پاییزی ازادانه حرکت کنم...کاش می توانستم قلب یک درخت باشم تا هرگز قلبم نشکند...ای کاش...... زندگی پر از لحظه های تو خالیست..وقتی همدمی نداری تا باهاش درد و دل کنی...پس زندگی به چه دردی می خوره؟؟؟؟!!!! می دانم که نمیتوانم به عشقم...به خاطراتم...به رویا هام و...چرا که فقط به قلبم امید الکی داده ام..حیف از زمان از دست رفته ام... فقط یک چیز خواستم...بودنت در کنارم...ولی تو بازم گوش ن ان روز که مادر در کنار من بود من خواب بودم حال که او خوابیده من در کنارش می گریم...!!! ما کودکان حاضریم یک فیلم رو صد بار ببینیم...اما حاضر نیستیم حرف های دیگران را دو بار بشنویم وقتی رفت گریستم...کسی دیگر امد خندیدم...از یاد رفت...دیگری ماندگار شد...از ان روز که دیگر کسی نباشد زیر بال های شکسته ام را بگیرد...می ترسم از نصیحت متنفرم..بدان انکه بدانم نصیحت همان تابلو های راهنمایی زندگیست روح خود را در جلویم دیدم از او پرسیدم چرا اینجایی گفت: چون طاقت در تو بودن را نداشتم گفتم چرا؟؟گفت:چون تو خودت را دوست نداری.چه برسد به من.به جایی میروم که مرا دوست داشته باشند!!!!!
کردی...دیگر امیدی برای زندگی با تو نیست...
Power By:
LoxBlog.Com |